... حس ِ پنهان
مادرگفت:25 سال قبل درهمین موقع شب،تو مرا ازخواب بیدارکردی.فقط خواستم بگویم تولدت مبارک. پسراز اینکه دل مادرش را شکسته بود تاصبح خوابش نبرد.صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت. مادر دیگر دراین دنیا نبود!
ساعت 3 شب بودکه تلفن،پسری را از خواب بیدارکرد.پشت خط مادرش بود.پسربا عصبانیت گفت:چرا این وقت شب مرا از خواب بیدارکردی؟
نوشته شده در دوشنبه 87/9/25ساعت
8:54 عصر توسط زهرا.م نظرات ( ) |
Design By : Pichak |